کد مطلب:129910 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

ریشه های مسأله
این درست است كه عمق فاجعه و تراژدی طلب می كند كه هر انسان آزاده ای در برابرش موضع روشن، عالی و استوار بگیرد. اما در اینجا ریشه های مسأله به مطالبی باز می گردد كه در آثار و كتاب های اهل كتاب درباره ی واقعه ی كربلا آمده است.

سالم بن ابی جعده از كعب الاحبار نقل می كند كه گفت: در كتاب ما آمده است كه مردی از فرزندان محمد رسول الله (ص) كشته می شود و هنوز عرق چارپایان یارانش خشك نمی شود كه به بهشت در می آیند و دست در گردن حورالعین می اندازند. در این هنگام حسن (ع) بر ما گذشت و ما گفتیم: آیا او این است؟ گفت: نه. سپس حسین (ع) بر ما گذشت و ما گفتیم: آیا او این است؟ گفت: آری. [1] .

در كامل الزیارة از خالد ربعی نقل شده است كه گفت: كسی كه از كعب شنیده بود برایم چنین نقل كرد: نخستین كسی كه قاتل حسین (ع) را لعنت كرد ابراهیم خلیل الرحمن بود. خودش او را لعن كرد و از فرزندانش نیز عهد و پیمان گرفت كه او را لعن كنند. سپس موسی بن عمران او را لعن كرد و امتش را نیز به این كار فرمان داد. سپس داود او را لعنت كرد و بنی اسرائیل را به این كار فرمان داد. سپس عیسی او را لعن كرد و فراوان می گفت:


ای بنی اسرائیل قاتلش را لعنت كنید؛ و اگر روزگارش را درك كردید از یاری او باز مایستید. زیرا هر كس با او شهید شود گویی كه با پیامبران در جنگ پیشروی كرده است... گویا من به بارگاهش می نگرم. هیچ پیامبری نبود مگر اینكه كربلا را زیارت كرد و كنارش ایستاد و گفت: تو بقعه ای هستی با خیر فراوان و ماه تابان در تو مدفون می شود. [2] .

خوارزمی نقل می كند كه وقتی كعب الاخبار در روزگار عمر بن خطاب مسلمان شد به مدینه آمد. مردم شهر از او درباره ی حوادث روزگار آخرالزمان می پرسیدند و او در پاسخ آنها می گفت: «بزرگ ترین آنها درگیری خونینی است كه هرگز فراموش نمی شود؛ و آن همان فسادی است كه خدای متعال در كتاب شما از آن یاد كرده و فرموده است: «تباهی در خشكی و دریا آشكار گردید.» تبهكاری با هابیل به دست قابیل آغاز گردید و با قتل حسین بن علی (ع) پایان می پذیرد. سپس كعب گفت: شاید قتل حسین را آسان می گیرید، آیا نمی دانید كه روز قتل او درهای همه ی آسمانها گشوده می شود و به آسمان اجازه داده می شود كه خود تازه بگرید؟ وقتی دیدید كه سرخی از شرق و غرب آسمان برآمده است، بدانید كه برای حسین (ع) می گرید. به او گفتند: ای ابااسحاق چرا آسمان برای پیامبران پیشین و فرزندانشان و برای كسانی كه از حسین (ع) بهتر بودند چنین نمی كند؟ او جواب داد: وای بر شما قتل حسین (ع) كاری است بس بزرگ، چرا كه او پسر دختر بهترین پیامبران است و او را آشكارا و ظالمانه به قتل می رسانند و سفارش رسول خدا (ص) را درباره اش رعایت نمی كنند، در حالی كه از نسل پیامبر (ص) و پاره ی تن اوست و با دریایی از اندوه در كربلا كشته می شود.» [3] .

ابن كثیر گوید: «از كعب الاحبار روایاتی درباره ی كربلا نقل شده است.» [4] .

رأس الجالوت گفته است: «من می شنیدم كه فرزند یكی از پیامبران در كربلا كشته


می شود. چون به این سرزمین می رسیدم، چارپایم چنان می دوید كه من جا می ماندم! اما پس از كشته شدن حسین (ع) به آرامی حركت می كردم.» [5] .

سبط بن جوزی به نقل از ابن سیرین گوید: پانصد سال پیش از بعثت پیامبر (ص) سنگی به زبان سریانی پیدا شد كه ترجمه ی عربی آن چنین بود:

أرتجوا امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب. [6] .

آیا قاتلان حسین (ع) در روز قیامت از جدش امید شفاعت دارند؟

خوارزمی از یكی از رهبران بنی سلیم نقل می كند كه گفت: بزرگان ما برای ما چنین نقل كرده اند: بر یكی از كنیسه های روم وارد شدیم. در دیوارش صخره ای دیدم كه در آن چنین نوشته بود:

آیا امتی كه حسین را كشته است در روز قیامت به شفاعت جدش امید دارد؟

نه به خدا سوگند، برای آنها شفیعی نیست؛ و آنان در قیامت در عذاب هستند. ما به یكی از بزرگان كنیسه گفتیم: از چه زمانی این نوشته در اینجا هست؟ گفت: سیصد سال پیش از بعثت پیامبر شما. [7] .

در برخی كتاب ها آمده است كه ششصد سال پیش از مبعث رسول خدا (ص) این شعر در اینجا یافت شده است. [8] .

زرندی از سلیمان بن یسار نقل می كند: سنگی یافت شد كه بر آن نوشته شده بود:
ناگزیر فاطمه (س) در قیامت بازمی گردد، در حالی كه پیراهنش به خون حسین (ع) آغشته است؛ وای بر كسی كه در روز قیامت، چون در صور دمیده شود، شفیعانش دشمنش باشند. [9] .

مهم تر از همه ی اینها در عهد جدید و قدیم مطالبی آمده است كه بر امام حسین (ع) انطباق دارد. استاد شیخ احمد الواسطی در كتاب ارزشمند «اهل البیت فی الكتاب المقدس» می نویسد:


[1] امالي صدوق، ص 203، مجلس 29، ح 220؛ بحارالانوار،، ج 44، ص 224، ح 2.

[2] كامل الزيارات، ص 67، ح 2؛ نيز ر. ك. العوالم، ج 17، ص 593، ح 2؛ بحارالانوار،، ج 44، ص 301، ح 10.

[3] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 160.

[4] البداية و النهاية، ج 8، ص 201.

[5] الكني (از دولابي)، ج 2، ص 20؛ المعجم الكبير، ج 3، ص 118، ح 2827؛ سير اعلام النبلاء ج 3، ص 291؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 90.

[6] تذكرة الخواص، ص 274، بسياري از مورخان ديگر نيز همين معنا را با اندكي اختلاف نقل كرده اند، مثل: نظم درر المسطين، ص 219؛ كشف الغمة، ج 2، ص 54؛ فرائد السمطين، ج 2، ص 160؛ كشف الغمة، ج 2، ص 54؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 202؛ احقاق الحق، ج 11، ص 567؛ الرجال، شيخ عثمان دورة الحنفي، ص 386؛ الاخبار الطوال، ص 109؛ تاريخ الخميس، ج 2، ص 299؛ حياة الحيوان، ج 1، ص 60؛ نور الابصار، ص 122.

[7] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 93؛ بشارة المصطفي، ص 201؛ امالي صدوق، ص 193، مجلس 27 ح 203؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 193؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199؛ احقاق الحق، ج 11، ص 557 و 560.

[8] كفاية الطالب، ص 838؛ تهذيب الكمال، ج 6، ص 442.

[9] نظم درر السمطين، ص 219.